خسته ترینم....

ساخت وبلاگ

امکانات وب

از برزخ به سلامت عبور کردم. بهشت در یک قدمی ام بود. دربان جهنم اما در را باز کرد...

+ نوشته شده در  شنبه دوم دی ۱۳۹۶ساعت 4:20&nbsp توسط شوریده  | 
خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 109 تاريخ : شنبه 16 دی 1396 ساعت: 22:21

حالا تمامِ برگ ها غرقِ خجالت، تمامِ قطرات کثیف، تمام دیوارهایِ شهر پر از نفرت هستند...

+ نوشته شده در  شنبه دوم دی ۱۳۹۶ساعت 4:24  توسط شوریده  | 
خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 103 تاريخ : شنبه 16 دی 1396 ساعت: 22:21

ما آدم هایِ بی چاره ای بودیم. از کینه و نفرت، بهمن درست می کردیم و درست در لحظه یِ آخر، مسیرش را به سمتِ دره منحرف می کردیم...

+ نوشته شده در  شنبه دوم دی ۱۳۹۶ساعت 4:25  توسط شوریده  | 
خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 91 تاريخ : شنبه 16 دی 1396 ساعت: 22:21

حالا دیگر شما را با بویِ گلِ سرخ کاری نیست. حالا دیگر شما با عشق و با دوست داشتن بیگانه شده اید. حالا دیگر شما با قناری ها قهر کرده و پنجره را برای همیشه بر رویِ صدایِ قمری هایِ عاشق بسته اید. حالا دیگر شما در راهی قدم گذاشته اید که سرانجامش شیطان است. حالا دیگر شما را با نور و روشنایی کاری نیست. حالا فقط باید در کنجی نشسته و زانویِ غم بر بغل گرفته، به سرنوشتِ ملعون و منحوسِ خویش گریه کنید. حالا دیگر خداوند هم شما را و هم نامتان را فراموش کرده است... + نوشته شده در  شنبه دوم دی ۱۳۹۶ساعت 4:40  توسط شوریده  |  خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 100 تاريخ : شنبه 16 دی 1396 ساعت: 22:21

لحظه ای که که چشمم به آن برگه ی لعنتی افتاد، از شدت عصبانیت نزدیک بود گریه کنم. خواب به چشمم نیامد و با علی مریدی در آن هوایِ سردِ شب در محوطه قدم زدیم و کیرمان را در این جا و آن جایِ سربازی نمودیم. حس پرنده ای بال و پر شکسته ای را داشتم که لانه اش را آتش زده باشند و اقامتگاه بعدی اش که ده ساعت با آن فاصله دارد، برایش شبیهِ آن ورِ دنیا باشد. آواره و ویران، خانه خراب و پر اضطراب. اما حالا آرام ترم. یعنی دایورت کرده ام بر روی تخمِ مبارکِ چپم. بله. درست می گویید. ما همیشه از داشته هایمان حرف می زنیم و مایه می گذاریم... + نوشته شده در  شنبه دوم دی ۱۳۹۶ساعت 4:54  توسط شوریده  |  خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 94 تاريخ : شنبه 16 دی 1396 ساعت: 22:21

پیچیده شمیمِ لبانت در تنِ شهر
باز کدامین پروانه را بوسیده ای؟...

خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 130 تاريخ : شنبه 16 دی 1396 ساعت: 22:21

از دور می بوسمت ،از نزدیک می نویسمت...

خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 89 تاريخ : شنبه 16 دی 1396 ساعت: 22:21

تصدقت گردم، روزگاری بوده که خیالِ من در تمنایِ رنگ و زبانِ چشمان تا دوردست ترین نقاط پرواز کرده و دستِ خالی برگشته است. نه آن که حرفی از فراموشی در میان باشد، حاشا و کلا، تنها خونابه هایِ چشم و جانِ من مانع از دیدن و فهمیدن شده اند. روزگاری هم بوده که در اوج شرایطِ سختِ جسمی و روحی و بی آنکه میلی از جانبِ من باشد، رخساره یِ تو را دیده ام که بر من عیان گشته و با نگاهِ خویش، کلمه به کلمه مرا به آتش کشیده است. قصدم آن نیست که آن سخنان را بازگو کنم. لازم نیست. نامحرم هم زیاد است. فقط قصد آن دارم که بگویم آخرین جمعه یِ پاییز از آن روزهای سهل ممتنع بود که در اوج خستگی و شکستگی و دل مردگی و پژمردگی، ناگهان چشمانِ سیاهِ تو را در تپه هایِ اطرافِ گیلانغربِ دیدم و بی درنگ شروع به حرف زدن با من کردند و خستگی از تن و جانِ من زدودند. همین را بدانی کافیست عزیزم. حالا از تمام واژگان و لسان ها خسته ام و شرح ِحالم خلاصه است در چهار کلمه یِ ساده: دلتگنت هستم، بسیار بسیار... + نوشته شده در  شنبه دوم دی ۱۳۹۶ساعت 6:0  توسط شوریده  |  خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 111 تاريخ : شنبه 16 دی 1396 ساعت: 22:21

حالا بر بالای کوه ها برف نشسته است. بر زمین هم. برفی نرم. حالا قله ها از دید محو شده اند. حالا رد پاهای رفتن بر روی برف نقش می بندند. حک می شوند و می مانند. سپس آفتاب می تابد. برف ها آب می شوند. یخ ها آخرین ها بوسه ها را هم بر گونه ی خشک زمین می زنند. حالا باد می آید و می وزد و کوران می کند. برق را می کشد و مبارزمی طلبد. به کنج ترین گوشه اتاق سرک می کشد و آنگاه جهان را تاریکیِ شگرفی پر می کند. سپس شمع ها به شب سلام می دهند. عاشقان، پروانه وار نرد عشق با شمع می بازند. پس بوسه هایی گرم، شب سرد را  تسکین می دهند. حالا کودکان شروع به هجا کردن اسمت کرده اند. سپس آدم بر زمین فرود می آید. بسیار شبیه آن هنگامیست که از بهشت بر زمین فرود کرده بود. تنها سیاهی پررنگ تر شده است. حوا در کنارش نیست. حوا حالا عاشقان بسیار دارد. حالا دیگر شیطان به سراغ حوا نمی رود. شیطان جوان تر از همیشه است. شاداب تر، سرزنده تر،  خوش حال تر. از جهانی که ساخته،  راضیست. از آدم هایش، رنگ هایش، گریه هایش، خون هایش. خضر در گوشه ی عزلن نشسته بر سرگردانی موسی خیره شده است. ابراهیم دیگر خسته است از بت شکستن. از تبر. حالا دیگر دوست دارد تبر را بشکند. کمی از دست راستش سوخته است. دیگر شک دارد. اطمینان بدرود گفته است. ملاصدرا دارد کلمه به کلمه، "ساقی" را می سراید. ببخشید.نمی سراید. گریه می کند.کلمه به کلمه گریه می کند.  لوط خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 116 تاريخ : شنبه 16 دی 1396 ساعت: 22:21

بیایید کمی درباره دیشب حرف بزنیم. دیشب زهرا سیلی زد، شلاق کوبید و طوفان به پا کرد. دیشب حقایق تلخ، به غایت تلخی را بر روی صورتم تف کرد. از دست او ناراحت نیستم. از دست خواهرم یا شمس هم حتی. دیشب فقط یک یادآوری بود. زهرا فقط یادآوری کرد که شین عشق را از دست داده و شین شهوت را در دستم قرار داده ام. گفت که یا نباید عاشق بشوی و یا اگر شدی فقط باید به یک نفر دل ببندی. مقاومت بی فایده بود. درست می گفت... + زهرا تنها شخص حقیقیست که آدرس اینجا را به او داده ام... + نوشته شده در  یکشنبه سوم دی ۱۳۹۶ساعت 20:2  توسط شوریده  |  خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 116 تاريخ : شنبه 16 دی 1396 ساعت: 22:21

به قولش: از جوجه هاتون چه خبر؟...
خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 108 تاريخ : جمعه 1 دی 1396 ساعت: 7:58